خاطره

ساخت وبلاگ

به نام خدا


گاهی به خودم می گویم:


کجای راه و مسیر را اشتباه رفتم؟

هر قدر فکر می کنم...

ولی...

حافظ را برداشتم

برایش حمد سوره ای قرائت کردم

حافظ برایم غزلی آورد و در تعبیرش گفت: البته چون یک مقدار خصوصی است، همه اش را نمی نویسم


........... رازی در دل داری که از غم جانکاهش به عالم بی خبری پناه می بری، اما درونت صداقت و ایمان در غلیان است، از خدا کمک بخواه، افق آینده ات خبر از کامروایی دارد.توکل به خدا داشته باش تا موفق شوی.


فتوکل علی الله...

خدایا توکل همه ما به تو است... خودت آرزوهایمان و آنچه را در دل داریم، درست کن

خدایا خودت میدانی که تنها صادقانه حرف زده ام.... اما چه کنم که هر قدر حرف زدم، اثری نکرد

...........................................................................

بعد از چند سال، توفیقی دست داد و سلمان هاشمیان را دوباره بعد از چند سال ملاقات کردم

یادش به خیر

همایش آموزشی اتحادیه در یزد

سه سال پیش

یادش به خیر...

حال و هوایم به خاطر تنفس های او، بهتر بود... تمام خاطره ها دوباره زنده شد

حیف که قدرش را ندانستم...

وجودش آرامشی بود...

یادش به خیر

امان از دست این خاطره ها... شده ام یک آدم فرورفته در اقیانوس خاطره ها... خودم را در آن جست و جو میکنم


در این شب جمعه، برای بهتر شدن حال قلب من هم دعا کنید... دعایم  کنید که قلبم بیشتر از هر زمانی، فشرده شده است...

یامهدی...

حیــــــات طیبه(حامی دکتر سعید جلیلی)...
ما را در سایت حیــــــات طیبه(حامی دکتر سعید جلیلی) دنبال می کنید

برچسب : خاطره اسدی,خاطره حاتمی,خاطرة, نویسنده : fhayatetayyebeha بازدید : 235 تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 ساعت: 2:04